دو ماهگی
پرنسس مامان
امروز 84 روزه شدی و من دارم بزرگ شدنتو به چشم می بینم و اینو از کوچیک شدن لباسهات هم میشه متوجه شد.صبح ها خیلی سرحال هستی و تا چشاتو باز میکنی قشنگ ترین لبخند های دنیا رو تحویل مامان میدی.وقتی باهات حرف میزنم حسابی اغون اغون می کنی و یه گلوله نمک میشی...عاشق پستونکت هستی و تا نق و نوق می کنی بهت میدم و حسابی ملچ ملوچ راه می اندازی...تازگی ها ذوق کردنو هم یاد گرفتی و وقتی جغجغه تو برات تکون میدم از ته گلوت صدا در می یاری و دست و پاهاتو تند تند تکون میدی و اون لحظه است که دیگه حسابی دلم برات ضعف میره و می خوام بچلونمت.بعضی وقت ها هم چشاتو گرد و لباتو غنچه میکنی و از گوشه چشم به مامان نگاه می کنی و من عاشق اون قیافه گرفتنت هستم. وقتی بابا از سر کار بر میگرده انقدر دلش برات تنگ شده که هی پشت سر هم بوست میکنه...تو اولش میخندی و یه کم بعد با گوشه چشمت نگاهش میکنی و لبات رو به حالت گریه به سمت پایین می یاری و می خوای گریه رو شروع کنی که من به دادت میرسم و بغلت می کنم.بابا عاشق گریه کردنته و میگه خیلی با عشوه و ناز گریه میکنی.خلاصه که انقدر ناز و شیرین شدی که همش با خودم فکر میکنم این لحظه ها رو چطوری ثبت کنم که هیچ موقع از یادم نرن...دوست دارم زمانو متوقف کنم و تا ابد بشینم و تماشات کنم چون واقعا از نگاه کردنت سیر نمی شم ...
در ادامه چند تا از عکس های این ماه رو برات میزارم...