روشاروشا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

روشا...روشنی بخش دنیای ما

واکسن دو ماهگی

1392/12/29 2:51
نویسنده : مریم
1,433 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم...

دیروز به همراه بابایی رفتیم مرکز بهداشت تا واکسن دو ماهگیتو بزنیم.قبل از رفتن بهت استامینوفن دادم تا درد کمتری داشته باشی.وقتی رسیدیم تازه از خواب بیدار شده بودی و با تعجب اطرافتو نگاه میکردی...الهی بمیرم برات که نمیدونستی چه بلایی قراره سرت بیاد.اول قد و وزنتو چک کردند که وزنت ۴۶۰۰ وقدت۵۸ بود.موقع تزریق واکسن من از اتاق رفتم بیرون تا شاهد درد کشیدنت نباشم.عروسکم مامان حتی یه سر سوزن طاقت ناراحتیتو نداره...با اینکه از اتاق خارج شدم ولی باز صدای گریه تو شنیدم و اشکام جاری شد .بابایی  پیشت بود و ارومت کرد.تو خونه خوابیدی ولی بعد دو ساعت دردهات شروع شد و حسابی گریه می کردی و هر کاری میکردم اروم نمیشدی.تمام مدت درداتو حس میکردم و کاش میشد به جای تو من درد میکشیدم.شب هم تب کردی و من سعی کردم با قطره و پاشویه کنترلش کنمم.الهی من فدات شم ...با اینکه از شدت تب بی حال بودی لپات گل انداخته بود ولی دل مامانو نمیشکوندی و وقتی باهات صحبت میکردم لبخند میزدی...روز بعد هم همچنان بی حال بودی وشبش دوباره تب کردی و نمی خوابیدی ولی بلاخره بابا تونست تو رو بخوابونه.

خلاصه که دو روز سخت مادرانه رو پشت سر گذاشتم وخیلی برات ناراحت شدم ولی به محض اینکه حالت خوب شد و با دستات بازی کردی و خندیدی تمام اون سختی ها رو فراموش کردم.

پاشویه کردن ...

پاشویه

اینم جای واکسن دخترکم...

جای واکسن

.

واکسن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

قصه عشق ما
5 بهمن 92 15:58
سلام اومدن فرشته ی نازتون رو تبریک میگم انشالله سایه تون عمری بالای سر روشا خانوم باشه خیلی هم دختر شیرین و نازی بود هزار ماشالله خاطره زایمانو خیلی خوب تعریف کردی و یه جورایی باهات همزاد ÷نداری کردم و اشک ریختم.....بی اختیار.نمی دونم دست خودم نبود.خدا رو شکر که عاقبت اون همه درد خوب تموم شد.