اولین مسافرت
دختر گلم سرانجام پس از هفت ماه که از تولد تو بهترینم میگذره تصمیم گرفتیم با شاهزاده خانوممون به یه مسافرت کوچولو بریم. البته من خیلی نگران بودم که با تغییر اب و هوا خدای نکرده مریض بشی و یا مثلا مورد گزش جانورای موذی قرار بگیری!!!!اما بابا جون گفت اگه سخت بگیری سخت میگذره ...پس بی خیال!!!بلاخره در تاریخ 23/3/93 راهی شدیم... اول می خواستیم صبح راه بیافتیم اما برای اینکه خوشگل مامان گرما زده نشه شب حرکت کردیم غافل از اینکه تو تاریکی شب حسابی حوصله ات سر رفت و مجبور شدیم تو یه رستوران نگه داریم تا شما بازی کنی و وقتی خواب شبانه ات شروع شد حرکت کنیم .البته برای باباجون بد نشد چون افتتاحیه جام جهانی بود و با خیال راحت ف...
نویسنده :
مریم
12:59